۲۷۷ بار خوانده شده
بیا که بی تو مرا نور در چراغ نماند
بهار عیش مرا لالهای در باغ نماند
همین نه زمزمه ما ز لب فراموش است
نوای مرغ سحر هم به طرف باغ نماند
به مهر بلبل و پروانه میخورم افسوس
که آب در چمن و تاب در چراغ نماند
ز شوق گریه دلم را چو لاله پنجه غم
چنان فشرد که خونابهام به داغ نماند
همیشه جام حریفان ز می لبالب بود
به دور ماست که یک جرعه در ایاغ نماند
به کوی دوست هم آواز من نگردد غیر
درین چمن که منم جای بانگ زاغ نماند
کنم کناره ز کاهلطبیعتان قدسی
مرا دماغ حریفان بیدماغ نماند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
بهار عیش مرا لالهای در باغ نماند
همین نه زمزمه ما ز لب فراموش است
نوای مرغ سحر هم به طرف باغ نماند
به مهر بلبل و پروانه میخورم افسوس
که آب در چمن و تاب در چراغ نماند
ز شوق گریه دلم را چو لاله پنجه غم
چنان فشرد که خونابهام به داغ نماند
همیشه جام حریفان ز می لبالب بود
به دور ماست که یک جرعه در ایاغ نماند
به کوی دوست هم آواز من نگردد غیر
درین چمن که منم جای بانگ زاغ نماند
کنم کناره ز کاهلطبیعتان قدسی
مرا دماغ حریفان بیدماغ نماند
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.