۲۶۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۱

تا لبت را میل سوی باده و پیمانه شد
باده چون پیمانه از شوق لبت دیوانه شد

دل چو افتاد از سر کویت جدا، شد هرزه‌گرد
عندلیب یک گلستان جغد صد ویرانه شد

بر گل و شمعم نظر در گلشن و محفل بس است
بیش ازین نتوان وبال بلبل و پروانه شد

تا ابد محروم ماند از لذت دام و قفس
هرکه چون مرغ سرایی، صید آب و دانه شد

بوستان عشق، آب از چشم مجنون خورده است
هرکه بر سر زد گلی زین بوستان دیوانه شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.