۳۰۳ بار خوانده شده
شبی هرکس به بزم دلستانی جا کند خود را
دمی صدبار دل با دیدهاش سودا کند خود را
شب وصل است و دل عهد خیالت تازه میسازد
که امشب فارغ از تنهایی فردا کند خود را
عنان دل به دست بیخودی افتاده میترسم
که بیتابانه حرفی گوید و رسوا کند خود را
به دشت بیسرانجامی چنان گردیده قدسی گم
که عمری بایدش گردید تا پیدا کند خود را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
دمی صدبار دل با دیدهاش سودا کند خود را
شب وصل است و دل عهد خیالت تازه میسازد
که امشب فارغ از تنهایی فردا کند خود را
عنان دل به دست بیخودی افتاده میترسم
که بیتابانه حرفی گوید و رسوا کند خود را
به دشت بیسرانجامی چنان گردیده قدسی گم
که عمری بایدش گردید تا پیدا کند خود را
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.