۳۰۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳

شد دهان شکرگو هر زخم نخجیر ترا
صید پیکان‌خورده داند لذت تیر ترا

جز حدیث بیستون در بزم شیرین نگذرد
آفرین ای ناله فرهاد تاثیر ترا

جور کن چندان که بتوانی که روز بازخواست
بر زبان شکوه شکر آید عنان‌گیر ترا

از چه خاکی ای دل ویران که از روز ازل
هیچ‌کس از پیش خود نگرفت تعمیر ترا

بر در دیوانگی زد بر سر کوی تو دل
تا به گردن افکند زلف چو زنجیر ترا

صید دل نزدیک و تیر غمزه دائم در کمان
ای شکارانداز باعث چیست تاخیر ترا؟

گر خطایی رفت قدسی حرف نومیدی مزن
کی کریمان بر تو می‌گیرند تقصیر ترا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.