۳۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹ - یار کو؟

افسر شاهی نخواهم خاک پای یارکو
بال گو بشکن هما ، آن سایه دیوار کو

سرو را گیرم که دارد با قد او نسبتی
آن گل رخساره وآن شیوه رفتار کو

ورهمان گیرم که گل بار آرد وجنبد ز باد
آن تبسّم گرد آن شیرین لب و گفتارکو

دیده آهو اگر چه دلفریب آمد ولی
آن کرشمه کردن و آن غمزه خونخوار کو

وصل او دشوار و بی او زندگی دشوارتر
مردن بی زخم هم ننگست و پای دار کو

ای خوش آن عاشق که عشق خویش بشناسد ز یار
وصل و هجر آنجا نگنجد یار کو اغیار کو

جان فدایت ای که آوردی خبر زان تندخو
باز پرسید از رقیبان محیی دل افگار کو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸ - گرتو طلبی داری
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰ - من که ام!
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.