۳۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶ - فرهاد و بیستون

شاخِ گل از نازکیّ یار یادم می دهد
برگ گل زان گلرخ رخسار یادم می دهد

چون روم درکوه تا از یاد او فارغ شوم
می خرامد کبک و زان رفتار یادم می دهد

هر کجا بینم گلی با خار میسوزم که آن
همدمیّ یار با اغیار یادم می دهد

داستان تیشه فرهاد و کوه بیستون
خار خار سینه افکار یادم می دهد

چون روم درگلستان کز خویش آسایم دمی
بانگ بلبل ناله های زار یادم می دهد

رسته بودم از جفایش وه که جور روزگار
باز خونریزی آن خونخوار یادم می دهد

جان شیرین سوزدم چون شعر محیی بشنوم
زانکه شیرینی آن گفتار یادم می دهد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵ - خاکستری
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۷ - دارم امید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.