۳۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵ - خاکستری

کسی کو یار خود دارد چرا بر دیگری بندد
حرامش باد عشق آنکس که هم بر دیگری بیند

از این آتش که من دارم زشوق او عجب نبود
که آن مه چون به بالین آیدم خاکستری بیند

همه عالم زتاب مهر سوزنده شده عمری
که مهر از رشک این سوزد که از خود بهتری بیند

اگر عاشق زدل نالد زگریه نیست پروایش
اگر بر جای هر مو برتن خود نشتری بیند

نکرد آن نامسلمان هیچ رحمی و می دانم
که بر من سوزدش دل گرسوی من کافری بیند

خوش آن ساعت که در کوی بتان محیی رود سرخوش
به دستی شیشه در دستی پر از می ساغری بیند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴ - سرمست صبغت الله
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶ - فرهاد و بیستون
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.