۳۶۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲ - شرح جور یار

نمی دانم که او تا کی پی آزار خواهد شد
نگوید این دلم آخر از او بیزار خواهد شد

بدین خو چندروزی گر بماند ازجفای او
تنم بیمار خواهد گشت وجان افگار خواهد شد

به خواب مرگ شد بخت من وگویند یارانم
که توفریاد وافغان کن که او بیدار خواهد شد

مکن بهر خدا عزم گلستان با چنین روئی
که دانم باغبان شرمنده از گلزار خواهد شد

مَیَفشان دست چندی ای سرو ناز من
که هوش جان زدست دست تو افگار خواهد شد

چه گویم شرح جور یار و درد خویش با مردم
که بی تسکین مرا گویند با تو یار خواهد شد

زاندوه دل چاک و جگر تا کی برد محیی
که این عشق است و اینها هر زمان بسیار خواهد شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱ - حضور درد
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳ - طعنه بدخواه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.