۵۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵ - درد بی حدّ

گفتا کیی توبا ماگفتم کمین غلامت
گفتا مگر تومستی گفتم بلی زجامت

گفتا چه پیشه داری گفتم که عشقبازی
گفتا که حالتت چیست گفتم غم و ملامت

گفتا که چیست حالت گفتم که حال شاکر
گفتا کجا فتادی گفتم میان دامت

گفتا زمن چه خواهی گفتم که درد بی حدّ
گفتا که درد تا کی گفتم که تا قیامت

گفتا چه می پرستی گفتم جمال رویت
گفتا چه داری با من گفتم بسی ندامت

گفتا چگونه بی من گفتم که نیم بِسمِل
گفتا چه چیز داری گفتم همه غرامت

گفتا چرا گدازی گفتم زبیم هجرت
گفتا که با که سازی گفتم به یک سلامت

گفتا که کیست محیی گفتم همان که دانی
گفتا نشان چه داری گفتم که صد علامت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴ - الله گو
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۶ - آه از آن ساعت
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.