۳۶۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲ - شب وصل حبیب

آن که آتش افکند درخلق جانان من است
وانکه می سوزد از آن رویش همین جان من است

تا شدم دیوانه پیشم قصر شه ویرانه است
کآسمان فیروزه ای ازطاق ایوان من است

عشق ورزیدم نهان ای وای بر من کین زمان
نقل هرمجلس حدیث عشق پنهان من است

گرفلک خواهد که سازد خانه مردم خراب
گو مکش زحمت که کار چشم گریان من است

آنچه در دم بگذرد باشد شبی وصل حبیب
وآنچه را پایان نباشد روز هجران من است

مرد محیی و سیه پوشید بهر ماتمش
هرکجا ورقی بود ز اوراق دیوان من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱ - پای دل
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳ - زلال رحمت حق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.