۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۸

من که هرشب بی خیالت دیده در خون کشم
حاش لله بار عشق دیگران را چون کشم؟

گر چو گردونم بگردانی به گرد این جهان
در سرآبم گر چو گردون ناله بر گردون کشم

ور درون جان من چیزی بود جز عشق تو
دست گیرم جان خود را زان میان بیرون کشم

چون ظهیری از غم عشقت ندارم دست را
چون شفق از پا گریبان دامن اندر خون کشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.