۳۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵

جلال ملت و دین،تو گمان مبر که دگر
به کبریای جلال تو هیچ کس باشد

به هر چه حکم تو سابق شود چو در نگری
قضا هنوز به فرسنگها ز پس باشد

شبی نباشد کاندر دل و دِماغ عدو
خیال تیغ نه همخوابه هوس باشد

هرانکسی که زند بر خلاف تو نفسی
نخست مرگ گلوگیر در نفس باشد

همای همت تو هر کجا که سایه فکند
به فرّ و مرتبه عنقا کم از مگس باشد

نسیم عدل تو در هر زمین که نافه گشاد
دژم بنفشه و فریاد کن جرس باشد

فنا کله ز سر روزگار بر باید
اگر نه حزم تو شبها درو عسس باشد

به بزم شاه جهان کشف حال بنده بکن
به پایمردی دانم که دسترس باشد

که گرچه عیش من از حد برون پریشان است
و لیک یک نظر رحمت تو بس باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.