۳۸۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶

باد صبا بر گل گذر کن
(گل گذر کن، گل گذر کن)
از حال گل ما را خبر کن

ای نازنین، ای مه جبین
با مدعی کمتر نشین
بیچاره عاشق، ناله تا کی
یا دل مده یا ترک سر کن (ترک سر کن)

شد خون فشان چشم تر من
پر خون دل شد ساغر من

ای یار عزیز مطبوع و تمیز
در فصل بهار با ما مستیز
آخر گذشت آب از سر من
ببین چشم تر من

گل چاک غم بر پیرهن زد
(پیرهن زد پیرهن زد)

از غیرت، آتش در چمن زد
(در چمن زد، در چمن زد)

بلبل چو من شد در چمن
دستان سرا بهر وطن

دیدی که ظالم تیشه اش را
(تیشه اش را)
آخر له چای خویشتن زد
(آخر به پای خویشتن زد)

ایرانیان از بهر خدا
یک دل شوید از صدق و صفا

تا چند غرض؟ تا کی دودلی؟
تا چند نفاق؟ تا کی دغلی؟

آخر بس است این کج عملی
بس است این منفعلی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.