۲۲۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴۷ - ایضا له

ز ابر چون برف سیم باریدی
گر بدی چون دل تو دریایی

باشد اومید با کفت گستاخ
هر زمان می کند تمنّایی

باز چرخ خرف دگر باره
با من از سر گرفت ایذایی

ناگهان در میان فصل ربیع
برفی آغاز کرد و سرمایی

ز استینم برون نشد دستی
ز استانم برون نشد پایی

نه ز انگشت آتشم تبشی
نه ز هیزم خلال بالایی

طمع خام گفت رو لختی
هیزم آخر بخواه از جایی

تا چو در مطبخ تو چیزی نیست
ما بدان می پزیم سودایی

گر سخای تو مصلحت بیند
بکند اینقدر مواسایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴۶ - ایضا له
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴۸ - ایضا له
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.