۲۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۳ - وله ایضا

دیدۀ عقل راه دان بگشای
به ثنای خدا دهان بگشای

نفسی از سر حضور بزن
نافۀ مشک رایگان بگشای

چه گشاید ز ذکر هر چه جزوست؟
ذکر او کن زبان بدان بگشای

سفر راه قدس خواهی کرد
بند قالب ز پای جان بگشای

دست و پایی بزن درین دریا
از خود این لنگر گران بگشای

حورعین آشکاره می خواهی
ساعتی دیدة نهان بگشای

بدر اوّل بصدق پیرهنی
پس چو صبح از نفس جهان بگشای

اگر از گفت و گوی آزادی
سوسن آسا برو زبان بگشای

روزی آخر ز چشم عبرت بین
برقع جهل یک زمان بگشای

به سر انگشت عقل و بیداری
بند غفلت یکان یکان بگشای

دانه در خانه همچو مورمکش
کمر حرص از میان بگشای

گر دلت را حرارت ندمست
رگ خونین ز دیدگان بگشای

به سحرگه بر آر دست دعا
قفل درهای آسمان بگشای

دیو را تخته بند برنه و پس
همچو آدم در دکان بگشای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۲ - وله ایضا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۴ - این قطعه در مدح صاحب عمیدالدّین پارسی گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.