۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۶ - ایضا له

بس کن ای سرد ناخوش احمق
چند و تا چند حیلت و فن تو

پیش ازینم طمع چو می بودی
به عتابیّ و خزّ ادکن تو

می فتادم به خاک و می دادم
بوسه بر پای تو چو دامن تو

چون مرا نیست هیچ بهره از آن
بند و غل باد جامعه بر تن تو

ببریدم طمع بیکباره
رستم از بارنامه کردن تو

برنشینم ازین سپس همه جای
چون زه پیرهن به گردن تو

هر چه می خواستم بخواهم گفت
فار غم .... در .... زن تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۵ - ایضا له
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۷ - .له ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.