۲۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۶۰ - ایضاله

صاحب عادل شهاب ملک و دین
ای درونت مهبط روح الامین

تابرآوردی سر از جیب سخا
بحر می دزدد کف اندر آستین

بر امید آن که تا بخشی مرا
جبّه و دستار واسب و طوق و زین

تحفه یی آورده ام نزدیک تو
کاندر آن حیران شود نقّاش چین

بیت چندی نیز بر هم بسته ام
هر یک اندر شیوة خود به گزین

شعر بشنیدی و تحفه بستدی
خود همین بود و همین بود و همین

نی یکی از راه انصاف اندر آی
چون تویی شه را وزیر راستین

تو وزیری در خراسان و عراق
صیت تو بگذشته از چرخ برین

من گدایی ژاژ خایی بی نوا
گه فضایل خوان و گاهی ره نشین

من ز سیم تو ندیدم یک پشیز
تو ز من داری متاعی بس ثمین

این فضیلت منعکس اولیترست
خود بچشم عقل و دانش باز ببن

بر زمین دیدم که بارید از فلک
بر فلک هرگز نبارید از زمین

نقد کن باری بهای تحفه ام
گر نفرمایی عطایی بافرین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۹ - ایضا له
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۱ - این قطعه در مدح صدر جمال الدّین گوید و او را وسیلت بخدمت شمس الدّین خوارزمی کند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.