۲۳۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۴۴ - وله ایضا

ای دل ای دل سخن سخن بیهده را کار مبند
خویشتن را بپوش در غم و تیمار مبند

گر خیالست ترا کین که تو داری نیکست
بد خیالیست که بستی تو دگر بار مبند

کمربندگی ار زان که نخواهی در بست
دست شهوت مگشا باری و زنّار مبند

فکرت خود همه در مکر و حیل صرف مکن
از پی دیو سلیمان را در کار مبند

گر نخواهی که دلت تنگ بود چون غنچه
پس ازینش به طمع در زر بسیار مبند

بند، کان بر دهن حرص و امل باید بست
به ستم بر دهن کیسة دینار مبند

چون نداری تو سر آنکه بسامان گردی
خرقۀ مخرقه بیرون کن و دستار مبند

طاقت بار کشیدن چو نداری باری
مردمی کن ز گنه بار بخروار مبند

در قیامت سربار همه کس بگشایند
هر چه باید که نبینند در آن بار مبند

چون خود از دایره آید همه سر گردانی
پس تو دل در فلک دایره کردار مبند

بهر ابلیس دلی را که ملک سجده برد
به هوسبازی در محنت بیگار مبند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۳ - وله ایضا
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵ - کتب الی امیر عزّالدّین علی شیر ابن بابویه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.