۲۰۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۹۴ - ایضاً له

دل که با یادش آشنا گردد
گر بیهوده ها چرا گردد؟

مرد این راه آنکس است که او
همه پیرامن بلا گردد

غرقه در آب چشم خود شب و روز
همچنان چرخ آسیا گردد

همچو خورشید آسمانی باش
ذرّه باشد که در هوا گردد

کار خود با وکیل لطف گذار
تا همه حاجتت روا گردد

نخورد غم به لذّت فانی
هر که او عاشق بقا گردد

به قراضات ننگرد آن کس
که خداوند کیمیا گردد

هر که گردن به بندگی بنهد
بر همه کام پادشا گردد

پای خود استوار کن زان پیش
که ز دستت عنان رها گردد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۳ - و له ایضاً
گوهر بعدی:شمارهٔ ۹۵ - ایضا له
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.