۲۵۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۳ - ایضا له

صدر آزادگان و خواجۀ دهر
که از وجان مردمی شادست

بر سرکان ز وجود او خاکست
در کف بحر با کفش با دست

پیش دستش چو سرو برپایست
اندرین عهد هر که آزادست

ای جوان دولتی که همتایت
مادر روزگار کم زادست

عالم مردمیّ و کشور جود
از دل و همّت تو آبادست

دارم از تو یکی سوال کزو
بر دل من هزار بیدادست

خاطری سخت بلعجب دارم
که از و جان من بفردیادست

نان که دی خورده ام ندارم یاد
که بنزد منش که بنهادست

باز مرسوم جبّه و دستار
که مرا صدر محترم دادست

پنج شش سال رفت از آن تاریخ
این زمانم هنوز بریادست

نیک سرگشته ام در این معنی
هیچ دانی که از چه افتادست؟

بگشا مشکلم که مشکل من
جز که طبع کریم نگشادست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۲ - ایضا له
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۴ - وله ایضا
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.