۲۹۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۱ - و قال ایضاً

خواجه از کبر آن پلنگ آمد
که همی با وجود بستیزد

راتق وفاتقش یکی موشست
کز پلیدیش سگ بپرهیزد

هر کران این بقصد زخمی زد
حالی آن دگر برو میزد

هر کجا موش گشت جفت پلنگ
ابله آنکس بود که نگریزد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۰ - و قال ایضاً بمدحه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۲ - وله ایضاً
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.