۲۷۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۶۰

بازم لباس صبر به صد پاره کرده ای
بازم ز کوی عافیت آواره کرده ای

ترسم خجل شوی اگرت آورم به روی
آن جورها که بر من بیچاره کرده ای

هرچ آسمان به خنجر مرّیخ می کند
تو در زمین به غمزۀ خون خواره کرده ای

خود با دل تو لابۀ ما سودمند نیست
گویی بر غم ما دلی از خاره کرده ای

گویند رستخیز به هم برزند جهان
این بازی ات خود که تو صدباره کرده ای

کو داد و داوری ؟ که کنم بر تو من درست
تا بی سبب چرا دل من پاره کرده یی

گفتی که رایگان غم من می خوری نه بس
الحق تو این شگرفی همواره کرده یی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.