۲۸۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۲

منم امروز و یکی مطرب و جایی خالی
شیشه یی پر ز می و صحن سرایی خالی

خانه یی خرد، و لیکن چون نگارستانی
خوش و از زحمت هر خانه خدایی خالی

نرد و شطرنج بدست آید و در شیوۀ خویش
راستی نیست هم از برگ و نوایی خالی

خیز جانا و بیا تا سه بسه بنشینیم
که نباشند حریفان ز بلایی خالی

بوفا بر تو که تنها بخرامی زیراک
نبود روی رقیبان ز جفایی خالی

با تو در خلوت خواهم که کنم عشرت از آنک
بر ملاعیش نباشد زربایی خالی

مطرب، انصاف درین مجلس هم زحمت ماست
لیک هم خوش نبود از دف و نایی خالی

تا کنم بر رخ تو همچو صراحی ز شراب
مغز و اندیشه زهر رنج و عنایی خالی

به ادب می کنمت خدمت از آن سان که بود
حرکاتم همه از چون و چرایی خالی

دست مال سر زلف ار نکنم گه گاهی
بود از خدمت مالیدن پایی خالی

لیک اگر از سر مستی دهمت بوسه مرنج
فعل مستان نبود خود ز خطایی خالی

ور ببر در کشمت هست هم از جا بمرو
بهر این کار بکار آید جایی خالی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.