۲۶۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۰

باز دیدی که ابر تر دامن؟
باغ را کرد پر گهر دامن

گل ز بهر نثار بر چیدن
پیرهن کرد سر بسر دامن

غنچه ی تنگ چشم را گر چه
هست پر خرده های زر دامن

از گدایی چو قرص خور بیند
باز گیرد ز یک دگر دامن

سرو آزاد بین چو چالاکان
در زده چست در کمر دامن

پای در آب می نهد زیرا
کرد از ساق ز استر دامن

گر چه ار خار خیمه ی گل را
میخها کوفتند بر دامن

روی نگشاده رخت می بندد
درچده از پی سفر دامن

وانک وانک چنار پنجه کشید
کش بگیرد به رهگذر دامن

کف برآورده پای در زنجیر
آب دیوانه شکل تر دامن

وانک اندر قفای دیوانه
کوه کردست سنگ در دامن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.