۲۸۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۹

نگارا چند ازین پیمان شکستن
ز پیشانی دل سندان شکستن

کمان ابروان در هم کشیدن
وزو در جان من پیکان شکستن

سر زلف تو ان نا تندرستت
که باشد عادتش پیمان شکستن

لبت را رسم باشد گاه خنده
گهر را کار در دندان شکستن

شکر را عیش شیرین تلخ کردن
قدح را خنده اندر جان شکستن

دهانت راست عادت وقت گفتار
زشکّر پستۀ خندان شکستن

دلم زندان غم گشتست و این راست
همیشه عادت زندان شکستن

چه مردی باشد اندر عهد بستن
به دشواری و پس آسان شکستن

بدین سستی که پیمان تو باشد
به یک ساعت دو صد بتوان شکستن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.