۲۷۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۴

دروغ بود که من در غمت صبور شدم
خلاف بود که از خدمنت نفور شدم

دراز دیدم در تو زبان نزدیکان
برای مصلحتی یک دو روز دور شدم

در اندرون من از آرزو جگر خون شد
بظاهر ار چه نمایم که من صبور شدم

شدم بوصل تو مغرور من ز نادانی
ببین که عاقبت اندر سر غرور شدم

هنوز زلف تو دارد دل شکستۀ من
که تا نگویی در بند آن کسور شدم

چو خاک کوی ترا زحمت از حضور بود
بآستان تویی زحمت حضور شدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.