۲۵۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۹

من چو بچۀ مهر تو بشکستم
وز دست غم تو بی وفا جستم

فارغ شدم و زبان بد گویان
بر خود چو در وصال تو بستم

از آمدنت طمع چو ببریدم
از محنت انتظار وارستم

گر دست بشستم از تو جایش بود
کز دست تو خون به خون بسی شستم

صد بار مرا شکست عهد تو
من عهد تو هیچ بار نشکستم

سر رشتۀ جور و ناز بگسستی
من نیز امید از تو بگسستم

هستت دگری به جای من، آری
شک نیست که من به جای آن هستم

لختی بدویدم از قفای تو
چون مانده شدم ز پای بنشستم

گر با سر مهر تو شوم دیگر
شاید که نهی نگار بر دستم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.