۳۲۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۵

تا بکف جام می توانم دید
زهد و سالوس کی توانم دید؟

نکنم یاد زهد و صومعه هیچ
تا رخ ترک فی توانم دید

هر دم از باد پیچش افتاده
در تهی گاه نمی توانم دید

از قدح باده چون فروغ زند
در عدم نقش شی توانم دید

ز اندرون قدح بچشم صفا
راز پنهان می توانم دید

بر گل عارض نکو رویان
شبنم از رشح خوی توانم دید

در سر زلفشان دل شده را
نیم شب نقش پی توانم دید

نه نه، کز زهد چنگ بدرک را
رگ گسته ز پی توانم دید

شیشۀ بد مزاج نازک را
زامثلا کرده قی توانم دید

ورصراحی نه در رکوع بود
ریخته خون وی توانم بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.