۳۱۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۲

نگار دل سیاهم لاله رنگیست
چو غنچه بسته طبعی، چشم تنگیست

چو بیماریست چشم نا توانش
که بر دوشش ز غمزه نیم لنگیست

نگارا بس کن آخر زین جفاها
که هر کس را که بینی نام و ننگیست

مرا دایم بوصل تو شتابیست
وگر چه در تو زین معنی درنگیست

تو بس سنگین دلی ، آری ، توانی
اگر صبری کنی ، کاندر تو سنگیست

دو ابروی تو بر شکل کمانیست
که هر غمزه درو تیر خدنگیست

چرا تیر و کمان بر من کنی راست؟
مگر زین بیشتر بامات جنگیست؟

زبانت چون روان گردد بعذرت
تو گویی لنگی اندر دوش لنگیست

سرش سبزست و لب خندان و رخ سرخ
چو گل هر کس کش از روی تو رنگیست

تنم گفتم که نالانست، گفتا:
چه بودستش؟ بنامیزد! چو چنگیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.