۳۴۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۷

رخسار تو بی نقاب دیدن
یک شب نتوان به خواب دیدن

رویی که حجاب آفتاب است
کی شاید بی حجاب دیدن

در دیده ی ما خیال رویت
چون مه بتوان در آب دیدن

در روی تو چشم خیره گردد
نتوان رخ آفتاب دیدن

چشم تو خراب کرده دل را
تا چند توان عتاب دیدن

آخر بتوان بعین رحمت
یکبار بدین خراب دیدن

باریک دقیقه ای ست اینجا
در موی تو پیچ و تاب دیدن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.