۲۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۷

به وقت فصل بهار از چمن مکن اعراض
جهان ز لاله و گل بین به رنگ و بوی ریاض

میان حوضه ی چشمم ز خون برست گیاه
چنانکه لاله ی سیراب بر کنار حیاض

شمامه ی سر زلفت که شام رعناییست
چو باد صبح فرح بخش و داف الاَمراض

ز هر خیال و تصور که غیر دوست بود
ضمیر صافی ابن حسام شد مرتاض

مرا ز کعبه و بتخانه کوی اوست غرض
همین وسیله تمامم ز جملگی اعراض
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.