۳۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۸

صبا نشان غبار دیار یار بپرس
دوای چشم ضرر دیده زان غبار بپرس

هزار بار گر از یار بر دلم بیش است
به جان یار که او را هزار یار بپرس

ز زلف دوست که مجموع او پریشانیست
حکایت من آشفته روزگار بپرس

حدیث دیده ی بی خواب من ز درد فراق
از آن دو نرگس خوش خواب پر خمار بپرس

مرا که زار شدم ز آرزوی دیدن دوست
تن نزار مرا بین و زار زار بپرس

بر آن قرار که دادی مرا به پرسیدن
تلطفی کن و روزی بر آن قرار بپرس

علاج درد دل مستمند ابن حسام
از آن مفرح یاقوت آبدار بپرس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.