۳۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۲

شیخ را صومعه در رهن شراب است امروز
بر در میکده در چنگ ورباب است امروز

آنکه در میکده دی منکر می نوشان شد
در خرابات مغان مست و خراب است امروز

از می ای شیخ مرا توبه چه میفرمایی
توبه موقوف که ایام شباب است امروز

نرگس از غایت مستی سر ساغر دارد
قدح لاله پر از باده ی ناب است امروز

من چه خون کرده ام ای خون منت در گردن
چشم خون ریز تو در عین عتاب است امروز

بنشین تا نفسی با تو بهم بنشینیم
اخ ای عمر چه هنگام شتاب است امروز

بس که دوش ابن حسام از غم عشقت بگریست
مردم دیده ی او غرقه ی اب است امروز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.