۳۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۴

خطت مشکست و خالت عتبر تر
جهان را کرده ای پر مشک و عنبر

رخ ولبت را مپوش از دردمندان
زمعلولان که پوشد گل به شکر؟

قد سرو و لبت در روضه ی جان
نشان طوبی است و آب کوثر

رخت آیینه ی صنع الهی است
تعالی شانه الله الکبر

ز ابرویت که آن مشکین خیالیست
هلالی بسته ای بر ماه انور

برت گفتم کشم یک شب در آغوش
به خنده گفت ناید سرو در بر

مرا پیوسته هست از آرزویت
خیالی کج چو ابروی تو در سر

ببر آب و لطافت سرو و گل را
چو سرو ناز بر گلزار بگذر

درتو اهل دولت را مآب است
سر ابن حسام و خاک آن در
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.