۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۲

مگر چو دردکشان جام بی ریا بخشند
زکاس لَم یَزلی جرعه ای به ما بخشند

قتیل عشق شو ای جان که مر ترا روزی
زنوش داروی نوشین لبان شفا بخشند

دوای درد، طبیبان عشق می دانند
ترا که درد نباشد کجا دوا بخشند

کسی که سعی نماید به کعبه ی مقصود
عجب نباشد اگر مر ورا صفا بخشند

ایا دلا که اگر آزری طمع دارد
که جرم او به جوانان پارسا بخشند

امیدوار چنانم که جرم ابن حسام
به گرد کوکبه ی شاه لافتی بخشند

خطای این سر شوریده ی پریشان حال
به جعد گیسوی مشکین مصطفی بخشند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.