۳۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۲

خیال ابرویت ار سجده می کنم پیوست
خیال کج نرود طین سر خیال پرست

نظر به چشم تو گفتم مگر نظر دارم
خیال چشم تو بر گوشه نظر بنشست

سواد خامه پرگار گردش قمری
چو خورده دهنت نقطه خیال نبست

گرفت غالیه گون سنبل تو دامن گل
کشید زلف تو مه را چو ماهی اندر شست

کدام جان که ز داغ محبت تو نسوخت
کدام دل که به درد جراحت تو نخست

به ناز اگز بنشینی چو گل به پهلوی سرو
بود هر آینه در جنب اعتدال تو پست

ز دست رفتم و هیچم ز دست بر نامد
ز دست رفته خود را چرا نگیری دست

چو دست ها همه در دامن عنایت اوست
بدار دست ملامت ز دامن من مست

کنون که نرگس مخمور جام زر برداشت
بیار باده که ابن حسام توبه شکست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.