۳۲۲ بار خوانده شده

غزل شماره ۳۹

ای که رویت را بود بر مهر تابان صد شرف
تیرباران خیال غمزه ات جان را هدف

نسبت ماه دو هفته با رخت از ابلهی است
نی همین نقصانش از رویت خسوف است و کلف

آب حیوان، مهر رخشان در رخت باشد عیان
مشک و عنبر، شهر و شکر، لعل و گوهر در صدف

دسته دسته بسته، رسته سبزه گرد سلسبیل
نقطه نقطه مشک تر بر صفحه مه بسته صف

روز و شب دست امیدم در خم زلفین توست
وه درین طول امل عمر عزیزم شد تلف

غبغبم در دست و لب بر لب نهادی روز وصل
زان تخیل گاه جانم بر لب است و گه به کف

خالدا امید شادی بگسل از دنیای دون
لشگر سلطان غم صف صف ستاده هر طرف
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۳۸
گوهر بعدی:غزل شماره ۴۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.