۳۱۵ بار خوانده شده

غزل شماره ۱۳

ز رشک سرو قدت ، سرو پای در خاک است
کتان پیرهن گل ز روت صد چاک است

کنایت از دهن توست سر جوهر فرد
برون ز دایره فهم و حد ادراک است

چو بگذری به سر کوی کشتگان غمت
هزار جان گرامیت بند فتراک است

نه دیده من مسکین نظلره باشد و بس
نظاره ات همه شب چشم هشت افلات است

مع الوجود زلال دهان و زلف کجت
چه جای چشمه حیوان و مار ضحاک است

بدان امید که باد بگذری به سرش
به رهگذار تو خالد فتاده چون خاک است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۱۲
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.