۳۴۲ بار خوانده شده

غزل شماره ۹

ای به قدر سرو به عارض همچون ب و د و ر
کرده زلفت آفتابی را نهان در ش و ب

مرده را لعلت حیات جاودانی می دهد
کی از این مهجز زند دم م و س و ی و ح

زخم دل را از تو می خواهم به تازی مرهمی
اعطنی من فیک لطفا ق و ب و ل و ه

گر نقاب از روی برداری که خواهد فرق کرد
مه برآمد ز ابر یا بنمود بارم ر و خ

منکران را کشف گردد آیه یحیی العظام
کشتگان خویش را گر لب نهی بر ل و ب

ما کنعان حبس زندان بود خالد ماه من
صد جو او دارد اسیر چاه ز و ن و خ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۸
گوهر بعدی:غزل شماره ۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.