۳۱۳ بار خوانده شده

غزل شماره ۸

الهی تابکی مرغ دل اندر دام کاکلها
بود درمانده و پا بسته، ای حلال مشکلها

اگر نه خامه مانی ز فیضت رشحه ریز آمد
کجا یک قطره شبنم ریختی بر چهره گلها

وگرنه بر گلستان پرتو حسنت زدی عکسی
که در وی می شنیدی بانگ واویلای بلبلها

به تقدیر ار نبودی دست تقدیر جهان آرا
که را در خود بدی مشاطگی زلف سنبلها

به یک جلوه ز روی ماه کنعنانی در افکندی
ز شهرستان مغرب تا به مصر آواز غلغلها

جمالی را که نه آرایش از عکس رخت گیرد
چه سود از خط و خال و غازه و زیب و تجملها

به داد خالد بیچاره درمانده رس یا رب
که دارد قلزم جودت بسی چون او به ساحلها

به یک جنبش ز برق لامع نور قدیم جود
به لطفش وارهان از گردش دور تسلسلها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۷
گوهر بعدی:غزل شماره ۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.