۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شماره ۷

ای گل رویت بود مژگان به چشمم خارها
صد ماه کنعانی برم چون نقش بر دیوارها

احوال آزار مرا پرسیده بودی از کرم
سهل است با هجر تو بر جان سختی آزارها

لیک از وفور انتظار، شد چشم گریانم چهار
شاید کند آن غمگسار، غم خواری بیمارها

نا آمدن را تیر بیم از طعن مردم وجه نیست
هستند صافی طینتان عاری ز عیب و عارها

نبود تفاوت پیش من از نامدن تا آمدن
این بس که خالد در دلت باری گذشت از بارها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره ۶
گوهر بعدی:غزل شماره ۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.