۳۵۳ بار خوانده شده

غزل ۳۶

تجوع ترانی تجرد تصل
چه خوش لذت آید چشی گر عسل

عسل نیست جز جوع مردان حق
چرا باز پرسی ازین لاتسل

تو راه صفا گر بجوئی بیا
که جوی مصفاست راه رسل

مجرد نهء گر تو قید همه
کجا وصل با آنکه او بی مثل

بجان خود مجرد شو، ای یار بس
که وصل این کمالست و ز غیر گسل

شنو حین قدر یار باهُو هنوز
مجرد شو از جمله ناید خجل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۵
گوهر بعدی:غزل ۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.