۳۳۹ بار خوانده شده

غزل ۳۴

دل را ز درد دوری صد وجه بیقراری
آرام گر نیابم، فریاد گریه زاری

گویم کرا، حقیقت ، واقف نه راز حالم
حیران بسی بماندم، فریاد گریه زاری

صد صد خیال در دل، آید زدرد دلبر
سوزم چنانچه مجمر فریاد ، گریه زاری

هُو هُو بکن تو باهُو، خواهی وصال دوست
من غیر وصل خوارم ، فریاد گریه زاری

در دل هزار دردست، لیکن بکس نگویم
گویم کرا چه جویم، فریاد گریه زاری

سوزش بسی ست در دل، یار دگر ندارم
شب و روز بیقرارم، فریاد گریه زاری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۳
گوهر بعدی:غزل ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.