۴۰۴ بار خوانده شده

غزل ۱۸

آشکار ست، عشق ، پنهان نیست
همچو ما در جهان رسوا نیست

آه ازین سوز بی قراریها
درد دارم و لیک درمان نیست

کاشکی زین خیال باز رهم
لیک آن هم عنان بدستم نیست

بردلم همچو لاله داغ بماند
چون کنم نظر تو مجالم نیست

یار هرگز ز تو نتابد رو
زانکه او را بجز تو دیگر نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۷
گوهر بعدی:غزل ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.