۳۷۵ بار خوانده شده

غزل ۱۷

نیست کس محرم که پیغامم رساند یار را
وز حقیقت حال ما آگه کند دلدار را

کین ستم بیحد مکن، ظالم مشو ای جان من!
ای بی گنه مارا مکش، خنجر مزن بیمار را

با بیکسان خود مشفقی، بر بیدلان قاهر شدی
برما چرا ظالم شدی، برقع مکن رُخسار را

دردیکه دارم در دلی، آنرا تو دانی مرهمی
یا طبیب العاشقان! دارو بده بیمار را

مسکین غریب بی نوا، باری ز تو جوید جفا
بهرخدا درمان بده این عاشق غمخوار را
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۶
گوهر بعدی:غزل ۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.