۳۰۶ بار خوانده شده

غزل شماره 36

هرکه آئین حقیقت نشناسد ز مجاز
در سراپرده رندان نشود محرم راز

یا که بیهوده مران نام محبت به زبان
یا چو پروانه بسوز از غم و با درد بساز

مگذارید قدم بیهده در وادی عشق
کاندر این مرحله بسیار نشیب است و فراز

آنقدر حلقه زنم بر در میخانه عشق
تا کند صاحب میخانه به رویم در باز

دم غنیمت بود ای دوست در این دم زیرا
آنچه از عمر ز کف رفت دگر ناید باز

هرکه شد معتکف اندر حرم کعبه دل
حاش لله که شود معتکف کوی مجاز

بهتر از جنت و حور است همانا وحدت
وصل دلدار و لب جوی و می و نغمه ساز
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره 35
گوهر بعدی:غزل شماره 37
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.