۲۸۰ بار خوانده شده
می خور که هر که می نخورد فصل نوبهار
پیوسته خون دل خورد از دست روزگار
می در بهار صیقل دلهای آگه است
از دست یار خاصه به آهنگ چنگ و تار
در عهد گل ز دست مده جام باده را
کاین باشد از حقیقت جمشید یادگار
صحن چمن چو وادی ایمن شد ای عزیز
گل برفروخت آتش موسی ز شاخسار
آموختند مستی و دیوانگی مرا
دیوانگان عاقل و مستان هوشیار
از بندگی به مرتبه خواجگی رسید
هرکس که کرد بندگی دوست بندهوار
وحدت بیا و بر در توفیق حلقه زن
توفیق چون رفیق شود گشت بخت یار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
پیوسته خون دل خورد از دست روزگار
می در بهار صیقل دلهای آگه است
از دست یار خاصه به آهنگ چنگ و تار
در عهد گل ز دست مده جام باده را
کاین باشد از حقیقت جمشید یادگار
صحن چمن چو وادی ایمن شد ای عزیز
گل برفروخت آتش موسی ز شاخسار
آموختند مستی و دیوانگی مرا
دیوانگان عاقل و مستان هوشیار
از بندگی به مرتبه خواجگی رسید
هرکس که کرد بندگی دوست بندهوار
وحدت بیا و بر در توفیق حلقه زن
توفیق چون رفیق شود گشت بخت یار
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شماره 32
گوهر بعدی:غزل شماره 34
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.