۳۳۵ بار خوانده شده

غزل شماره 24

دوشینه سخن از خم آن زلف دوتا رفت
دل بسته او گشت و روان از بر ما رفت

گویند جدایی نبود سخت ولیکن
بر ما ز فراق تو چه گویم که چه‌ها رفت

طوفان تنوری که از او مانده اثرها
آن خون دلی بود که از دیده ما رفت

از آمدن و رفتن دلبر عجبی نیست
از راه وفا آمد و از راه جفا رفت

بودش لب لعل تو تمناگه رفتن
چونان که سکندر ز پی آب بقا رفت

تا لب بنهد بر لب بلقیس سلیمان
هدهد چو صبا بی‌خبر از او به سبا رفت

زاهد سوی میخانه شو و صومعه بگذار
تا خلق نگویند که از روی ریا رفت

می خوردن ما روز ازل خود بنوشتند
هان بر قلم صنع مپندار خطا رفت

مجنون صفت ار شد به سر کوی خرابات
وحدت به گمانم که هم از راه دعا رفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره 23
گوهر بعدی:غزل شماره 25
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.