۳۲۲ بار خوانده شده

غزل شماره 21

محرم راز خدایی دل دیوانه ماست
مخزن گنج نهان سینه ویرانه ماست

مشعل خور که فروزان شده بر صحن سپهر
پرتوی از مه رخساره جانانه ماست

باده افروز که خورشید می عقل فروز
هر سحر جلوه‌گر از مشرق پیمانه ماست

برو ای زاده افسرده که در محفل دوست
ما چو شمعیم و خلایق همه پروانه ماست

ما و تسبیح شمردن ز کجا تا به کجا
زلف پرچین بتان سبحه صد دانه ماست

آنچه از زلف بتان باز کند چین و شکن
تا کمند دل عشاق شود، شانه ماست

اندر این عرض و سماوات نگنجد وحدت
قلب تو عرش من است و دل تو خانه ماست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره 20
گوهر بعدی:غزل شماره 22
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.