۲۹۷ بار خوانده شده

غزل شماره 14

ز دست عقل به رنجم بیار جام شراب
بنای عقل مگر گردد از شراب خراب

برو به کوی خرابات و می‌پرستی کن
که این کلید نجات است و آن طریق صواب

لطیفه‌های نهانی رسد به گوش دلم
ز صوت بربط و آهنگ چنگ و بانگ رباب

به یک تجلی حسن ازل ز بحر وجود
شد آشکار هزاران هزار شکل حباب

جهان و هرچه در او هست پیش اهل نظر
نظیر خواب و خیال است عکس ظل تراب

عجب مدار که شب تا به صبح بیدارم
عجب بود که در آید به چشم عاشق خواب

قرار و صبر ز عاشق مجو که نتواند
به حکم عقل محال است جمع آتش و آب

بیا و این من و ما را تو از میان بردار
که غیر این من و ما نیست در میانه حجاب

نبوده بی می و معشوق سال‌ها وحدت
به دور لاله و گل روزگار عهد شباب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شماره 13
گوهر بعدی:غزل شماره 15
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.